دو شنبه 25 شهريور 1392برچسب:, :: 8:50 :: نويسنده : mar♡jan
دوست جونیام این شعر از خودمه،امیدوارم خوشتون بیاد؛
دیشب شب آشفتگـی این دل بود دیشب شب ویرانـی این محفل بود دیشب شب نابودی احساسم بود تنها...فقط تنهایـی با من بود دیشب،دوباره کلبه بـی یاورشد گل های سپید رز هم پرپر شد دیشب قطرات اشک طغیان مـی کرد نبض احساس مرا بغض پریشان مـی کرد دیشب تو چـه کردی که دلم باز شکست؟ ای عشق خودت بگو که این سهم من است؟!
نظرات شما عزیزان:
این بار مبلغ قبض موبایلم خیلی کم شده بود !
اما اصلا خوشحال نشدم ! هشتصد هزار و ششصد ! عددی که تنهایی ام را به رخم می کشید . . .
هرگز به دیگران اجازه نده قلم تو را در دست گیرند ...دفتر سرنوشتت را ورق بزنند... خاطراتت رو پاک کننن
و در پایان بنویسند . . .قسمت نبود . . . مـَردی که عـَطر ِ تو را زده بود در خیابان از کـنارم گذشـت .... و این یعنے : قـتل ِ غیر ِ عمد ..... می روم خسته و افسرده و زار سوی منزلگه ويرانه خويش بخدا می برم از شهر شما دل شوريده و ديوانه خويش می برم، تا كه در آن نقطه دور شستشويش دهم از رنگ گناه شستشويش دهم از لكه عشق زينهمه خواهش بيجا و تباه همه چیز تموم میشه و سه تا چیر باقی میمونه تجربه و خاطره و گذر عمر
اخه اینم شد وب خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
خعلی خوبه شوخی کردم
سلام اجو من وقتی امدم به وبت بسیار لذت بردم وبت بسیار عالی شده است و من خوش حالم از این موضوع اجو امیدوارم بهتر و بهتر شوی .
نه بابا خوبه عالیه اورین اجو
حال کردم با وبت ولی خوب کار میبره تا مثه مال من بشه . ولی خارج از شوخی حرف نداره تبریک اجوی تازه از مال علی شپش هم بهتره
ghorbon sherat besham man
پاسخ؛خدانکنه داداشی
یادم می آیـــــــــد گفته بـــــــــودی :ســــاده وکوتــــــــاه نویسی را دوســـــت داری... فقـــــــط دو کلـــــــــــمه... برگــــــــــرد...دلتنگــــــــ
زندگی مرا بارها و بارها در هم کوبید ... اما کسی صدای شکستنم را نشنید ... این منم : قهرمان خودم
کاش من یک بچه آهو می شدم
می دویدم روز و شب در دشتها توی کوه و دشت و صحرا روز و شب می دویدم تا که می دیدم تو را ... بهترین شادباش ها تقدیم به شما، بمناسبت میلاد امام علی بن موسی الرضا(ع) سلام ابجی
میدونی اوج تنهایی-بدبختی-بی کسی کجاست؟بیاید براتون بگم.
دقیقا همون لحظه ایه که با هزار بدبختی صد تا بهانه بیاری که خانوادت و بپیچونی نیم ساعت بری عشقتو ببینی بعد برا این که نفهمن با دوستت بری پیش عشقت پیش خودتم فک کنی اینا مثه خواهر برادرن بعد بعدها بفهمی اون برقی که تو چشماش بوده واسه دیدن دوستت بوده نه خودت... آریا
ساعت14:10---25 شهريور 1392
مرجانک خوشگلم!شعرت هر چن قشنگه برای من پر از درده
عزیزدلم کلبه... بازم از رز سپید پر میشه از نبض احساس... از شعرهای نا گفتمون از لحظه های طلایی... دوباره و دوباره از باغچه قلبم برات گل رز سفید میچینم دوباره و دوباره تو رو تا انتهای باور میسرایم تا آخر قصه با همیم قصه ای که اسمش زندگیه آریا
ساعت11:04---25 شهريور 1392
(دیشب) تو قصه ام جایی نداره
آخه قصه ام که از اینها نداره دیشب تنهایی رو تو به بغض کشیدی منو دور از کلبمون نقاشی کشیدی دیشب من نبودم با اشکهات حرف بزنم یا که حتی تو قلبت غصه هاتو خط بزنم عزیزم دیشب تو بودی و یه دنیا قلب شکسته اینجا من بودم و یاد تو بودو یه ویولون شکسته نبض احساسم تا انتهای عشق تو رو فریاد میزد رقص سپید رزهای قلبم تو رو با جان و دل ساز میزد ببخش منو ای شعر ناب رویاهای من ببخش منو ای تمام تو باورهای من...
|